بِسْمِالله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ
منالمؤمنینرجالصدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضینحبه و منهم من ینتظر و مابدلواتبدیلا.
«قرآن کریم- الاحزاب آیه23»
سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، از اسوهای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، از شیر بیشة نبرد و عارف شبهای قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه محال است.
سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالکاشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمیتوان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمیشود توصیف نمود و سنجید.
این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.
تـولد:
دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.
تحصیـلات:
وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکدة فنی پرداخت.
وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقاتعلمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.
فعـالیتهای اجتماعی:
از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت میکرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعتنفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضتملی ایران در کشمکشهای مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولینبار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایهریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امامخمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند و همه پلها را پشتسر خود خراب میکند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفکر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده میشود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقة مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که مات هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیة دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.
در لبنـان:
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام موسیصدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی نموده که در میان توطئهها و دشمنیهای چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میکند و علیگونه در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای جبلعامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنة کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز میگردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میگردد.
در کردستـان:
در آن شب مخوف پاوه، همة امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتلعام شده بودند و همة شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر میشد. باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبتزده را از سقوط حتمی برهاند.
آنگاه فرمان انقلابی امامخمینی(ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همة تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت،قدرت رهبری و برنامهریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
وزارت دفـاع:
دکتر چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امامخمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.
در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.
مجلـس:
دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر میگوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کردهاند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک میبینم که نمیتوانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایستة این همه مهر و محبت باشم.»
وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورایعالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
در خوزستـان:
گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند، به گوشهای از این خدمات که دکترچمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.
ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامهها بود که به کمک آن، جادههای نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یکماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوة جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندینبار نیروهایی بین دویست تا یکهزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد:
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آیتالله خامنهای، ارتش را آماده ساخت که برای اولینبار دست به یک حمله خطرناک و حماسهآفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوهای جدید از جانب جادة اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر میشتافت که در محاصرة تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقة محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو میرفت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهای به نقطهای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر میرفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیراندازی میکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(ع) و در راه حسین(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد. در همین اثناء، همرزم باوفایش به شهادت رسید و او یکتنه به نبرد حسینگونه خود ادامه میداد و به سوی دشمن حمله میبرد. هرچه تنور جنگ گرمتر کیشد و آتش حمله بیشتر زبانه میکشید، چهرة ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین(ع)، گلگونتر وشوق به شهادتش افزونتر میشد تا آنکه در حین «رقص چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمیبخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهامبخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.
با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی میداد.
خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازة سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بیمحابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. دکتر چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهای نامنظم و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسة مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهیدفلاحی، فرماندة لشگر 92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمایندة امام در سپاه پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات اللهکبر را مطرح کرد.
آغاز حرکت مجدد:
به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشههای نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مینگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهادات سازنده در زمینههای مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه میداد. کمکم زخمهای پای او التیام مییافت و او دیگر نمیتوانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دیماه 59) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ماشد و فاجعة هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان بر کف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بیسابقه و انتحاری زد. او در حالی که از درد جنگ به خود میپیچید و از ناراحتی میخروشید، آمادة حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حملة هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.
دیدار امام امت:
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه میرفت و همراه با همرزمانش از یکایک جبهههای نبرد در اهواز دیدن کرد.
پس از زخمی شدن، اولینبار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش میداد، او و همة رزمندگان را دعا میکرد و رهنمودهای لازم را ارائه میداد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبههها وجود داشت دائماً رنج میبرد و تلاش میکرد که با ارائه پیشنهادات و برنامههای ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جانبرکف ستاد نیز عملی میساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپههای اللهاکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سیویکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حملة هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات اللهاکبر گذاشت؛ درحالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت میکرد. او و فرماندة شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپههای شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی که دیگران در هالهای از ناباوری به این اقدام جسورانه مینگریستند.
پس از پیروزی ارتفاعات اللهاکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانة کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعة پیروزیهای دیگر به حساب آمد.
در سیام خردادماه سال شصت، یعنی یکماه پس از پیروزی ارتفاعات اللهاکبر، در جلسة فوقالعاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
این آخرین جلسة شورایعالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غمانگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.
به سوی قربانگاه:
در سحرگاه سیویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دستهای از دوستان صمیمی او میگریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم مینگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت میوزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثهای بزرگ و زلزلهای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.»
همة اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع میکردند و با نگاههای اندوهبار تا آنجا که چشم میدید و گوش میشنید، او و همراهانش را دنبال میکردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی میکرد.
دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بیسابقهای نصیحت کرده بود و خدا میداند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنجها، شنیدن دروغ و تهمتها و دمبرنیاوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه میرفت. سالها یاران و تربیتشدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایشهای سخت محک میزد و میآزمود، او را هر چه بیشتر میگداخت و روحش را صیقل میداد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرینبار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد.»
خداوند ثابت کرد که او را دوست میدارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
شهـادت:
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیدهبوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانکاه بودند که خمپارهها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپارههای صدامیان، یکی از نمونههای کامل انسانی که مایة مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسانهای علیگونه و یکی از یاران باوفای امامخمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکشهای دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عینحال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمکهای اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»
از شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشکآلود، پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»
بلی، اینچنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و اینچنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسینگونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.
والسلام علی مناتبعالهدی
بیوگرافی رضا صادقی:
«رضا صادقی»، خیلی زود و به صف هنرمندان محبوب کشور پیوست، بچه جنوب است، دلش که میگیرد، برای غربت ناصر عبدالهی گریه میکند، آخرین آلبوم او که در بازار موسیقی است، نامش «وایسا دنیا» میباشد، آلبومی با 14 ترانه که حسابی همه را غافلگیر کرده است... در 25 مرداد سال 1358 در محله شیراول بندرعباس دیده به جهان گشود، پس از معصومه خواهرش، فرزند دوم خانواده است.
اصالتا از اهالی میناب میباشند، پس از او سه خواهر و یک برادر فرزندان خانواده صادقی را تشکیل میدهند... آخرین گفتههای صادقی را بخوانید او میگوید: دلم از همه چیز گرفته است، از عشق، از معشوق، کارهایم و روزمرگی... • دیدم هر کاری میکنم، حرفهایم به گوش دنیا نمیرود که نمیرود، به همین خاطر گفتم از توصیه خداوند استفاده کنم که میگوید: از روح خودم در تو دمیدم. آری این مرتبه از موضع قدرت حرف زدهام. و به دنیا گفتهام که «وایسا (نگهدار) که من میخواهم پیاده شوم». میخواهم پیاده شوم نه به معنای استعفا از زندگی، بلکه به خاطر ساختن یک دنیا و زندگی بهتر.
• جایی در شعر گفتهام که «قربونت برم خدا، چقدر غریبی رو زمین». من به غربت خدا اعتقاد دارم. به خاطر بدیها و پلیدیهای نوع بشر، این انسان تمامیت خواه دنیا را پر کرده از دروغ و خدعه و نیرنگ. بیشتر تلنگر زده و تذکر دادهام. جایی در شعرم هست با این مضمون «همه درویش همه عارف جای عاشق پس کجاست». در واقع باید میگفته: همه درویش، همه عارف، همه عاشق، اما الان این سه برادر را از هم جدا کردهاند و متاسفانه خبری از عاشقی نیست و چون عشق لازمه رسیدن به درویشی و عرفان است لذا درویشی و عرفان نیز آن رنگ و بو و عمق سابق را ندارد. من میخواهم ابتدا با عشق «احساسم» را سر و شکل بخشم. پس از آن است که نوبت به درویشی و تمرین «بینیازی» میرسد. و اگر کسی این دو مرحله را بگذارند به درک خداوند نایل میشود (عرفان). اما متاسفانه جای عاشقا این روزها فقط توی رمانها و شعارهاست (شعارهای جلب و جذب). انجمن عشاق نداریم. البته عرفا و دراویش بزرگوارند و محترم، اما عاشقا چی؟ آنها کجا هستند؟ و چرا کسی سراغی ازشان نمیگیرد. به قول حمید هامون «ببین به سر عشق چی اومد؟»... و به نظرم این سادهلوحانه است که عشق و عاشقی را به فراموشی سپردهایم.
• رنگ و نور و امید جای «مشکی» را نگرفتهاند، اما با آن همراه شدهاند؛ در آلبوم جدید من. در واقع دوست داشتم این بار بیشتر از امیدواری بخوانم.
• به این نتیجه رسیدم که باید از امیدواری هم گفت. من هم مثل قبل از آدمها شکست خوردهام. وسط ضبط آلبوم پیرهن مشکی، دیدم دارم نمک میشم رو زخما، آروم آروم رفتم سراغ خوندن و گفتن از مرهم.
• یک سری برای آدم آرزوی موفقیت میکنند. یک سری اما اقداماتی هم انجام میدهند تا تو به موفقیت برسی. من هم اینطوری خواندهام. «کم نشو تو وحشت باغی که سوخته / سکه خندتو کی به غم فروخته» و یا: نگو تقدیر ما صد تا گره داره / قحطی نورو نذار پای ستاره. گفتم: حالا که یک سری «رضا صادقی» را انتخاب کرده و به شعرها و ساختههایش گوش میدهند، پس بگذار حرفهایی بزنم تا شاید لحظهای از زندگیشان را «رویایی» کند.
• آهنگساز آلبوم «وایسا دنیا» خودم هستم. تنظیم ده قطعه را نیز شخصا انجام دادهام، اما چهار تای باقیمانده به لطف دوستان تنظیم شده.
• اغلب مردم گرفتارند. فرصتی باقی نمانده تا بخواهند یک ساعت وقت بگذارند و آلبومی را در خانه بشنوند. آنها یا سر کارند یا در مسیر خانه و کار. شب هم که برمیگردند خستهاند و دلزده. پر از فکر و استرس و متمایل به خواب و استراحت. پس، مناسبترین زمان، وقتی است که در اتومبیلشان نشستهاند. آنها را ابتدا «کیک» قطعات جذب میکند. بعد نوبت به بیس و سپس سرعت آهنگها میرسد. خسته که شدند، به شعرش گوش خواهند داد.
• اکثر کارها اگر چه به لحاظ تکنیکال نزدیک به سلیقههای امروزی ساخته میشوند، لیکن از نظر محتوا «تهی» و خالی هستند. به همین خاطر، تصمیم گرفتم تا من هم به سراغ رتیم ترانس بروم، اما شعری را در این قالب اجرا کردهام که دوست دارم آن را بشنوم. یعنی به خاطر آهنگ از محتوا نگذشتهام، بلکه محتوا را در لباسی جدید جاسازی کردهام. مثل مشکی رنگ عشقه که به لحاظ «مضمونی» نباید در قالب شیش و هشت خوانده میشد، ولی من این کار را انجام دادم تا «جذاب» باشد. غیر از این بود، مردم به سراغ این قطعه نمیرفتند و حرف دلش را نمیشنیدند. الان هم موسیقی
چندبار اول جذابیت دارد، پس از آن شعر هم زمزمه خواهد شد و محتوا و پیام آن به گوش مخاطب خواهد رسید.
• «خدا رو میخوام، نه واسه سکه و سکو یا مقام / خدارو میخوام، که فقط تورو نگاه داره برام» ناگفته بعدیام دنباله این شعر است. یعنی میخواهم بگویم که «من نمیتوانم مولانا یا حافظ شوم، اگر عشق زمینی را تجربه نکنم». به همین خاطر میخواهم عاشق کسی شوم که نگاهش با من یکی است. و بعد از خدا خواهم خواست تا این عشق را برایم نگه دارد.
• کفر بود، اما من بهشان گفتم که به نقل از داستان موسی و شبان «باید برای وصل کردن آمد» و هر کس برای صدا کردن خداوند ادبیاتی دارد و البته راه و روشی. البته به قول حافظ «هر کسی از ظن خود شد یار من»، لذا میتوان به هر پدیدهای نگریست و برداشت متفاوتی از آن کرد. اما نگاه من این بوده که بگم «میدونم این خدای مهربون چقدر اذیت میشه وقتی که میبینه اشرف مخلوقاتش اینطور در تیرگی فرو رفته و قدر خودش رو نمیدونه».
• وقتی «تو که تنها نمیمونی، من تنها رو دعا کن» را سرودم، فرزاد حسنی پیشم بود. بهش گفتم: دیگه نمیتونم ادامه بدم و ازش خواستم تا دنباله شعر را او بسراید. فرزاد هم گفت: خاطراتمو نگه دار، اما دستامو رها کن... دست تو اول عشقه، بسپرش به آخرین مرد... مردی که پشت یه دیوار، واسه چشمات گریه میکرد.
• تو هر کاری اولش مردم فقط به دو، سه ترانهای که ریتمیکتر از بقیه است گوش میدهند، اما خسته که شد به سراغ سایر آهنگها میروند. من هم چون احساس کردم که ممکن است حالا حالاها این فرصت نصیبم نشود تا دوباره بخواانم، با 14 قطعه به سراغ مردم آمدم تا حرفهای دلم را بزنم.
• مفهوم مجاز و غیرمجاز را هنوز درک نکردهام. من اگر چهار سال پیش میگفتم: چه خوشگل شدی امشب... یا «تو خودت قندو نباتی، شکلاتی، شکلاتی»، آن وقت میشد کارهای امروزم را در قیاس با آنها مجاز خواند، اما بین کارهایی که مجوز نگرفتهاند و قطعاتی که به آنها مجوز داده شده فاصلهای وجود ندارد تا بتوانم مفهوم مجاز و غیرمجاز را (در مورد کارهای خودم) درک کنم.
• در یکی از ترانههایم گفته بودم: «تیکهای بودی از دلم، گندیدی و بریدمت». بعد اصلاحیه خورد تا گندیدهای به خشکیدهای تغییر یابد. واقعا نمیدانم چرا، چون به هر حال «گندیدن» هم واژهای مستعمل است و مثلا وقتی میوهای میگندد نمیگویند خشکیده و یا تبدیل به کامپیوتر شده، با این حال چارهای نیست جز تن دادن به این تغییرات.
• رفته بودم برای اجاره کردن یک خانه. جایی بود با میز و صندلی و کامپیوتر و کلی هم تلفن و آقایی با کروات. بسیار خوش برخورد و با پرستیژ، مثل سریال «زیرزمین» (که ماه رمضان پخش شد) سندی آوردند. دیدیم. برگهای هم از طرف اتحادیه، به همین خاطر اعتماد کردم و بیست میلیون پولم را به آن آقا سپردم؛ غافل از اینکه آن خانه را به چند نفر دیگر هم اجاره داده بودند.
• فرزاد حسنی دوستی است «فوقالعاده» با این حال، او به هنگام انجام کار فقط به کیفیت کار میاندیشد و بس. یعنی «رفیقبازی» را قاطی برنامههای کاریاش نمیکند، به همین خاطر اگر میبینید که بدون اطلاع من «رضا صادقی» را برای خواندن تیتراژ برنامه فوقالعاده انتخاب کرده، به طور قطع به دلیل نزدیک بودن جنس صدای من است به حال و هوای شعر و فضای برنامه. باور کنید من تا چهار روز پیش از انتخاب فرزاد خبر نداشتم. آن روز (چهار روز پیش) مهران خالصی زنگ زد و گفت: کار «فوقالعاده» را به کجا رساندهای؟! و من تازه آنجا بود که متوجه قضیه شدم.
• سرگرم آهنگسازیام برای علی لهراسبی، محمد نبی و چند نفر دیگر. میان ایشان علی دلش میخواست تا آهنگ کلیه قطعاتش را من بسازم، اما به او گفتم که اجازه بده دو، سه قطعه برایت بسازم، بعد اگر راضی بودی، به همکاریمان ادامه خواهیم داد. بدین ترتیب دست او را باز گذاشتم تا در صورتی که از آهنگهای من خوشش نیامد تو رودربایستی گیر نکند و بتواند سراغ بقیه برود.
• این روزها بیشتر از هر نکتهای به دنبال آرامشم.
• آلبوم... کلاهبرداری... یک سری مسائل و مشکلات دیگر که حسابی خستهام کرده.
• قبلا هم گفته بودم که پیرهن مشکی «بهترین آلبوم» من نیست. بعد هم وعده دادم که آلبوم بعدی به مراتب بهتر از کار در خواهد آمد. به همین خاطر و با توجه به تغییراتی که در ماهیت و ریتم «وایسا دنیا» به وجود آوردهام، از آن بیم داشتم که مبادا مخاطب رضا صادقی تغییرات او را پس بزند و با آن کنار نیاید.
• طرح دو ویدئوکلیپ که در قالب یک VCD ارائه شده و جزو «پک» (بسته) آلبوم جدید من است، از خودم بود. تهیهکنندهاش آقای حسینخانی (شرکت ایران گام) و مجری آن جناب «منصوریار».
• دلم نمیخواست در کلیپهایم از عناصری نظیر گیتار و شومینه و اتومبیل و خانم استفاده شود، در نتیجه همین خواسته اجرای کار را برای آقای منصوریار دشوار میکرد. با این حال، کارگردان از عهده آن برآمد و ما یکی از کلیپها را در شهر غزالی ساختیم و دیگری را در ویلای یکی از دوستان.
• به خاطر مردم این کلیپها را ساختیم و برای آنکه آنها بتوانند راحت آن را تماشا کنند مجوز گرفتیم و کلی هزینه کردیم تا این دو را روی VCD بیاوریم و در اختیار بازار قرار دهیم. به همین خاطر، از مسئولان محترم شبکههای ماهوارهای، «عاجزانه» و ملتمسانه تقاضا میکنم که این ویدئوکلیپها را روی آنتن نفرستند. من اگر قصد چنین کاری را داشتم، این همه هزینه نمیکردم و اصلا پیش از آنکه پخش کلیپ بعضیها از شبکه ماهوارهای برایشان دردسرساز شود کلیپهای خود را در اختیار شبکههای مورد نظر میگذاشتم، پس وقتی این کار را نکردهام، یعنی نخواستهام تا چنین اتفاقی بیفتد. امیدوارم متولیان موسیقی پاپ در وزارت ارشاد شرایط مرا درک کنند، زیرا دلم نمیخواهد به واسطه خطای چند شبکه ماهوارهای، ضمانتهایی که گرفته بودم را از دست بدهم.
• حتی آقای حسینخانی نیز این ماجرا را پیگیری کرده و از مدیران ایران موزیک خواسته تا کلیپهایم را پخش نکنند، اما آنها در جواب گفتهاند که «ما این کارها را از طریق شما تهیه نکردهایم و چون از بازار خریدهایم لذا به پخششان ادامه خواهیم داد». بله شاید این کلیپها از دهها کانال دیگر نیز پخش شود، اما همه بدانند که چنین اتفاقی با رضایت من نخواهد افتاد و نسبت به آن سخت معترضم.
بیوگرافی رضا یزدانی:
مصاحبه مفصل و اختصاصی با رضا یزدانی
یزدانی: نمی دانم واقعا چه اصراری است تا نشان بدهیم بچه های زیرزمینی در طویله کار می کنند
از خیلی وقت پیش منتظر بودم با این خواننده ی دوست داشتنی موسیقی ایران مصاحبه ای داشته باشم، هنرمندی که جنس صدا و کلا هنرش متفاوت تر از بقیه ی همکارانش است و همین هم باعث شده مخاطبین و هواداران زیادی داشته باشد، او متولد دهه پنجاه است و به جز خوانندگی، هنرپیشگی را هم تجربه کرده، آلبوم «شهردل» نخستین اثر وی است که با اشعار مولانا منتشر شد. «پرنده بیپرنده» دومین آلبوم رضا یزدانی بود که با منتشر شدنش در موسیقی ایران اتفاق خاصی نیفتاد! ولی پس از این آلبوم، او ترانه ای به نام «لالهزار» را که متعلق به آلبوم دومش بود، با انجام تغیراتی برای فیلم «حکم» مسعود کیمیایی خواند و این آهنگ بود که او را برای اولین بار سر زبان ها انداخت، بعد از آن هنگامی که آلبوم سوم وی با نام «هیس» به بازار آمد سر و صدای زیادی به پا کرد و جایگاه او را به عنوان یک خواننده ی حرفه ای و مطرح تثبیت کرد. اما یزدانی به وسیله خواندن تیتراژ سریال «مرگ تدریجی یک رویا» بود که توانست هنر خود را به مردم عامی تر بشناساند.
در این مصاحبه از موضوعات زیادی صحبت به میان آمد، از شما دعوت می کنم حتما مصاحبه ی زیر با رضا یزدانی عزیز را بخوانید.
آقای یزدانی هدف و اصولا علت اصلی گرایش شما به هنر چیست؟ بیشتر به جنبه ی حرفه ای کار دقت می کنید که مثلا دوست دارید در بالاترین سطوح بین المللی ظاهر شوید و یا نه بیشتر برایتان این مهم است که کارتان را مردم بپسندند؟
گرایش من به هنر با موسیقی شروع شد. از بچگی علاقه ی عجیبی به موسیقی داشتم و این کشش باعث شد بعدا گرایشم به هنر در شاخه های دیگر نیز ادامه پیدا کند و البته هدف من این هست که در واقع بتوانم جهانی هم شوم.
یعنی ارضای حس درونی؟
بله قطعا.
ابتدا با توجه به اینکه شما سابقه هنرپیشگی هم دارید سوالات را از این حیطه شروع کنیم، آخرین فیلمی که بازی کردید فیلم «تهران سیم آخر» بود، چطور به این گروه پیوستید !؟
آقای کرم پور با توجه به شناخت قبلی که از من داشت برای بازی در این فیلم از من دعوت کردند، با بررسی فیلم نامه و داستان فیلم (داستان فیلم درباره چند جوان است که به دنبال کارهای موسیقی و در پی برگزاری کنسرت …) دیدم فیلم نامه خوبی هست و همین باعث قبول پیشنهاد آقای کرم پور شد.
مثل اینکه قرار بود این فیلم در سه اپیزود ساخته شود ولی آخر سر دو اپیزود شد.
بلی در نهایت این فیلم در دو اپیزود ساخته شد که کارگردانی اپیزود اول را داریوش مهرجویی برعهده دارند که داستان تهران قدیم است و اپیزود دوم که زمان آن هم در حدود 45 دقیقه هست، مهدی کرم پور بر عهده داشته که این اپیزود هم داستان تهران امروزی را دارد که من در اپیزود آخر به عنوان نقش اصلی بازی کرده ام …
تا حالا به غیر از فیلم هایی که در آن به ایفای نقش پرداخته اید. فیلم دیگری بوده که به شما پیشنهاد شود ولی چون عوامل و یا فیلم نامه قوی نداشته است شما با آن مجموعه همکاری نکنید؟ و اینکه وقتی پیشنهادی به شما میشود چه شرایطی باید داشته باشد که شما پیشنهادشان را قبول کنید؟
بله فیلم هایی بوده که قبول نکردم، اینطور نیست که بگویم چه شرطهایی باید داشته باشد، شرط خاصی که ندارد ولی کلا باید عواملی کنار هم باشند که بتوانند رضایتم را جلب کنند و نیز نقشی باشد که باعث نشود حرفه اصلی من که همان موسیقی است لطمه بخورد. در این سال ها هم سعی کرده ام کارهای سطحی و پایین انجام ندهم.
بیشتر دوست داشتید در فیلم هایی که به عنوان بازیگر حضور دارید چه نقشی را بازی کنید؟
بازی در نقش هایی که به شخصیتم و موسیقی نزدیک تر باشد راحت ترم.
رابطه تان با سینما چطور است؟ در چه حد فیلم تماشا می کنید؟
من آرشیو کاملی از سینمای دنیا دارم که تقریبا هر روز یک فیلم می بینم. من اساسی فیلم بازم!
فیلم جدید بهمن قبادی «کسی از گربه های ایرانی خبر نداره» را دیدید؟ نظرتان به عنوان موزیسین درباره این فیلم چیست؟ به نظرتان این فیلم توانسته حرف دل دوستانی که به عنوان موسیقی زیرزمینی کار می کنند را به گوش مردم برساند؟
بله دیدم ، فیلم معمولی است و خیلی این موسیقی زیرزمینی را هم غلو شده نشان داده! الان بچه هایی که موسیقی کار می کنند مطمئن باشید نمی روند در طویله کار کنند. همه آنها در استدیو کار می کنند و نمی دانم واقعا چه اصراری است تا نشان بدهیم بچه های حالا به اصطلاح زیرزمینی در طویله کار می کنند!
شما کار تیتراژ زیاد انجام می دهید آیا به این کار علاقه دارید؟ و در آینده هم کار تیتراژ را ادامه خواهید داد؟ اصولا به نظر شما هنرمند در کار تیتراژ کمی دستش بسته نیست؟ با توجه اینکه هنرمند مجبور است مفهومی که کارگردان از او می خواهد را در موسیقی و هنرش انتقال دهد نه آن چیزی که کامل مد نظر سلیقه ی خودش است.
بله اگر کار خوبی باشد دوست دارم انجام بدهم، تیتراژ فیلم یک رشته مجزا، اساسی و تخصصی در سینمای دنیاست که اینجا متاسفانه بهایی به این موضوع داده نمیشود و هنوز جا نیفتاده است، تیتراژ با کلام مطمئنا بستگی به کارگردانش دارد، بسیاری از کارگردان ها خیلی نظرات متفاوتی دارند. مثل خود کیمیایی که اکثرا همه فیلمهایش هم تیتراژ داشته. او سواد موسیقایی بالایی هم دارد، بعضی از کارگردان ها مثل او خیلی بر روی تیتراژها حساس هستند ولی بعضی از کارگردان ها حتی برایشان تیتراژ فیلم مهم نیست و میگویند فقط یک چیزی آماده کن و تحویل بده !
تحصیلات آکادمیک در زمینه موسیقی دارید؟
نه، من رشته تحصیلی ام مهندسی چوب و کاغذ بوده که ربطی به موسیقی ندارد! در زمینه موسیقی تحصیلات آکادمیک نداشتم و تمام تجربه و فعالیت هایم حاصل کار خودم است.
کمی در مورد راک صحبت کنیم، از چند سالگی به راک علاقمند شدید؟
از نوجوانی به دنبال چنین موسیقی ای بودم و براساس سلایق و علاقهمندیهایم به سمت موسیقی راک کشیده شدم.
اصولا دلیل این علاقه چه بوده؟ آیا آن حس اعتراضی که در موسیقی راک حس می شود برای شما جذاب بود؟
نه ، ما از بچگی اصلا نمی دانستیم که موسیقی اعتراضی چیست، در ضمن موسیق راک تنها اعتراضی نیست، می تواند عاشقانه هم باشد.
شما از همان اول با سبک راک شروع کردید؟
سبکی که برای خود انتخاب کردهام آمیزهای از موسیقی پاپ و راک است که در قطعات مختلف برخی اوقات به سمت یکی از این موسیقیها تمایل پیدا کردهام. در ضمن به غیر از آلبوم اولم که ترانه ها از مولانا است، بقیه آلبوم هایم هر کدام در فضاهای دیگریست، در حال حاضر هم فضاهای جدیدی را در حال تجربه کردن هستم و دوست ندارم کارهایم یکنواخت باشند، در ضمن دوست دارم همین گرایشهایی که دارم را حفظ کنم و برای اینکه با طیف بیشتری از مردم و هواداران در ارتباط باشم، به همین صورت ادامه خواهم داد.
به نظر من شما در زمینه موسیقی راک شاید از خیلی ها جلو باشید! چه کسانی در این پیشرفت موسیقایی شما نقش مستقیم داشتند؟
سال 1371 به عنوان خواننده در گروهی که فرشید اعرابی داشت، فعالیت می کردم که یادگیری و فعالیت حرفه ای در موسیقی را از این گروه شروع کردم. که در این گروه هم کارهای خودمان را نمی زدیم، کلا کارهای کاور انجام می دادیم (بهترین های موسیقی راک دنیا را می زدیم).
از بین سه آلبوم منتشر شده، کدامیک را بیشتر می پسندید؟
هر کدام از آلبوم های منتشر شده ام یک سری نقاط صعف و قوتی دارند که به نظرم اگر مجموع این نقاط ضعف و قوت را در نظر بگیریم آلبوم »هیس« یکم بهتر است. در ضمن ارتباط مردم هم با این آلبوم بیشتر بوده.
آلبوم اولتان را بیشتر پاپ می دانید یا پاپ-راک؟
هم کار پاپ داشت هم کار پاپ – راک
در آلبوم های بعدی اشعار مولانا جایشان را به ترانه های امروزی دادند، دلایل این همه تغییر در آن برهه زمانی چه بود؟
من همیشه دوست داشتم اشعار مولانا را کار کنم. شمس را هم همیشه می خواندم، به خاطر همین دوست داشتم که آلبومی از اشعار مولانا داشته باشم در عین حال ترانه های اجتماعی با مضمون های جدید را هم دوست دارم. چون می خواستم هرکدام به صورت مجزا کار و منتشر شود. آلبوم اشعار مولانا به صورت مجزا منتشر شد.
در خود موسیقی غرب بیشتر به آثار چه کسانی علاقمندید؟
پینک فلوید، آیرون میدن، کمل، جیم موریسون و…
آشنایی شما با یغما گلرویی چطور صورت گرفت؟
من و یغما با هم دوست مشترکی داشتیم به نام یاور مراد که در آلبوم اولم نوزانده دف بود که از آن طرف با شرکت دارینوش که کتاب یغما را منتشر کرده بود ارتباط داشت، او چند تا از اهنگ های البوم اولم را به دارینوش برده بود و یغما برای اولین بار صدای من را همانجا شنیده بود.
استفاده از دکلمه برای موسیقی راک نامتعارف و تعریف نشده هست، چطور شد که این کار را در آلبوم «پرنده بی پرنده» انجام دادید؟
من نگفتم دکلمه باشد. منتشر کننده آلبوم که شرکت دارینوش بود، همیشه این داستان را در آلبوم هایشان داشته اند. حتی ناصر عبداللهی که آلبوم هایش توسط این شرکت منتشر میشد همیشه دکلمه داشت، آنها می گفتند دکلمه باشد و منم با اینکه مخالف بودم ولی به دلیل اینکه دارینوش منتشر کننده اثر بود ما هم قبول کردیم.
مشکل ست (انطباق) شعر فارسی برروی موسیقی راک که اکثر موزیسین های ایرانی با آن درگیر هستند شما را با مشکل مواجه نکرده؟
من کلا موسیقی را ایرانیزه کردم، ترانه را آوردم در خود موسیقی، این راکی که من کار میکنم راک غربی نیست، ملودی ها و گام ها مینور است در صورتی که در راک های غربی بیشتر از گام های ماژور استفاده می شود.
نظرتان راجع به راک ایرانی چیست؟ آیا اصلا می شود گفت ما در کشورمان سبکی به نام راک ایرانی به صورت تام داریم؟
نمی دانم واقعا! این موسیقی به هر حال مال غربی هاست، ولی آنهایی هم که دارند در ایران موسیقی راک کار می کنند به هر حال مشغول فعالیت در راک ایرانی هستند. البته تفاوت هایی بین ایرانی ها و غربی ها هست.
آلبومی به نام «بوف کور» با صدای تو از طریق اینترنت پخش شد؟ جریانش چی بود؟
آهنگ هایی که به اسم آلبوم «بوف کور» منتشر شد به صورت ماکت بود. سر تنظیم آهنگ های آلبوم «پرنده بی پرنده» این آهنگ ها را داده بودم به حمیدرضا صدرى که جمعا 15 قطعه بود و از اینها 10 قطعه تولید شد و 5 قطعه دیگر که ماکت بود لو رفت و در بعضی وبلاگها و سایتها تحت عنوان آلبوم جدیدم و به نام بوف کور معرفـی شـد که من هم توضیح دادم این چنـد ترانه فقط جنبـهی تمرینـی داشته و مربـوط به سـالیـان گذشـته می شود و از کیفیت بسیـار پاییـنی هم برخوردار است.
با چه خواننده هایی کار مشترک داشته ای؟
معمولا کار مشترک انجام نمی دهم. تنها در یک کلیپ به نام «ایران من» با کامران عطا و مجتبی کبیری همکاری داشتم که فکر کنم یکی از بهترین آهنگ های ساخته شده برای جام جهانی بوده.
در آلبوم هشت هم کار مشترک داشتید، قضیه ی این البوم آخرش به کجا رسید؟
بله در این آلبوم همکاری داشتم ولی آهنگی که با نام «کبوتر» خواندم یک قطعه ی جداست، این آلبوم کار مناسبتی بود و برای میلاد امام هشتم قرار بود منتشر شود که با اینکه آلبوم برای پخش آماده شده بود ولی منتشرش نکردند، با این همه بدقولی بعد از آن گفتند محرم منتشر می شود که تا الان هیچ خبری از انتشار آلبوم نیست. حتی برای همین آلبوم، سر ضبط و آماده کردن آهنگ ها، فشارهای زیادی وارد کردند که بایستی کار زودتر آماده شود، ما هم کلی اذیت شدیم.
درباره آلبوم آیندتان صحبت کنید؟ همیشه در آلبوم هایتان متفاوت بوده اید، آلبوم چهارم چگونه خواهد بود؟
یک آلبومی جمع کردیم که ترانه ها از یغما گلرویی، تنظیم از بهروز پایگان و کار آهنگسازی و خوانندگی هم با من هست. ولی با توجه به اینکه یغما ممنوع الفعالیت هست آلبوم فعلا اجازه ای برای انتشار ندارد، به خاطر همین موضوع هم دارم یک آلبوم جدید با ترانه سراهای مختلف کار می کنم که هنوز آن هم آماده نیست.
همکاری با کارلوس سانتانا به کجا کشید؟
مدیر برنامه «کارلوس» برای همکاری جواب مثبت داد و ما هم کار را آماده و بدون گیتار برایشان فرستادیم تا با گیتار تکمیل کنند و دوباره به خودمان بفرستند. البته هنوز خبری نشده است.
اگر بخواهید قطعه ای را مجددا بعد از سالها دوباره بخوانید، چه قطعه ای را انتخاب می کنید. (از آثارخود یا هنرمندان دیگر)
یک سری قطعات خارجی هست که دوست دارم به صورت آلبوم کار کنم، ولی فعلا شرایط برای انجام این کار مهیا نیست.
درباره قرارداد تان با شرکت نوین چرم صحبت کنید؟ چطور شد به فکر کارهای تبلیغاتی افتادید!
به هر حال برای کنسرت ها و آلبوم هایم نیاز به اسپانسر دارم! و به خاطر همین با شرکت «نوین چرم» قرار داد بستم و این شرکت بهعنوان اسپانسر رسمی من معرفی شد. البته به عنـوان مشـاور بازرگانی و تبلیـغات نیز با این شرکـت همکاری خواهم کرد .
کدام یک از آثاری که تابحال شنیده اید برایتان ارزشمند تر و شاخص بوده و از چه نوع سبک موسیقی گریزانید؟
همه سبک های موسیقی کلا قشنگ است ولی با موسیقی سنتی و رپ زیاد ارتباط برقرار نمی کنم.
از آلبوم هایی که اخیرا وارد بازار شد کدام ها را شنیده اید؟ کلا نظرتان در مورد آلبوم ها چه بود؟
آلبوم هایی که وارد بازار می شوند مخصوصا آلبوم کسانی که اسم و رسمی هم در موسیقی ایران دارند، حداقل یک دور و برای اینکه بدانم در چه حال و هوایی هستند گوش می کنم، به خاطر همین نمی توانم در مورد فرد یا آلبوم خاصی نظر بدهم.
نظرتان راجع به موسیقی زیرزمینی چیست؟
در شرایط امروزی هر کس که به کامپیوتر و چند تا سمپل دسترسی دارد می تواند بخواند و به راحتی از طریق اینترنت منتشرش کند که این نوع موسیقی زیاد جالب نیست. اما باید قبول کرد این پدیده وجود دارد و همین طور که خود به خودی منتشر می شود چون هدف خاصی برای انتشار این نوع موسیقی ها نیست خود به خودی هم از بین خواهد رفت، البته این قضیه شامل همه هم نمی شود و استثناهایی هم وجود دارد.
درباره مشکل کپی رایت در ایران صحبت کنیم، راه حل شما برای برخورد با این مشکل بسیار جدی چیست؟
رعایت نکردن کپی رایت یکی از اساسی ترین مشکلات امروز موسیقی ماست و راه حل آن تنها فرهنگ سازی است.
همه میگویند فرهنگ سازی! خب به چه شکل فرهنگ سازی کنیم؟
این کار من و تو نیست، این کار دولت و صداوسیماست. باید فیلم ها و تیزر هایی در این زمینه ساخته شود و به مردم یادآوری گردد که از کپی آلبوم و آثار موسیقایی پرهیز کنند و به جای آن، این آثار را به صورت اورجینال خریداری کنند.
ممنون و کلام آخر…
من همیشه در آخر مصاحبه ها به مخاطبین می گویم که امیدوارم فرهنگ موسیقی در مردم ما آنقدر بالا برود که در تنهایی هایشان یک نوع موسیقی گوش کنند، در جمع دوستانشان یک نوع دیگر موسیقی و… یعنی کلا در هر جا و مکانی موسیقی مربوط به آن مکان و شرایط را گوش کنند.
بیوگرافی سیروان خسروی:
سیروان خسروی در سال 1361 در تهران به دنیا آمد و از سن 11 سالگی به مدت چهار سال نزد اوی جونیو به آموزش موسیقی و کیبورد پرداخت. او از همان دوران نوجوانی با دیدن کارتون Lion King (شیر شاه) به موسیقی التون جان علاقه مند شد.
وی در 16 سالگی زیر نظر کاوه یغمایی با اصول نوازندگی کیبورد و سبک راک آشنا شد. او مدتی بعد به همراه 4 نفر از دوستان خود یک گروه راک زیر زمینی را تشکیل داد که در آن به اجرای قطعات گروههای مطرح راک نظیر Beatles، Pink Floyd، Dire straits وPolice و... میپرداختند. او پس از یک سال همکاری در گروه از آنها جدا شد. سیروان همراه گروه کاوه یغمایی در دو کنسرت سالهای 1379 و 1380 به عنوان نوازنده کیبورد در آن حضور داشت که این تنها اجراهای سیروان به عنوان نوازنده بر روی صحنه بودهاست.
مهمترین عامل در وارد شدن سیروان به عرصه موسیقی حضور و آشنا شدن وی با مراحل ضبط آلبوم (مترسک) کاوه یغمایی بودهاست. آلبوم مترسک محرک اصلی سیروان برای شروع آهنگسازی و بیان ایدهها و افکار موسیقی اش بود. سیروان از از سال 1379 در آلبومهای بسیاری از خوانندگان به عنوان صدابردار، ناظر ضبط، تنظیم کننده و آهنگساز حضور داشت تا اینکه پس از آشنایی با امید اطهری نژاد در سال 1380، مراحل تهیه اولین آلبوم شخصی خود با نام تو خیال کردی بری را شروع کرد و پس از اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1384 موفق به انتشار آن شد. با اینکه آلبوم تو خیال کردی بری فروش چشمگیری نداشت اما سیروان از اینکه توانسته بود سبک مورد علاقه اش را که تحولی در آهنگسازی، تنظیم، اجرا، میکس و مسترینگ بود به گوش مردم برساند راضی و خوشحال بود. با وجود عقیده اکثریت موزیسینها که در موسیقی ایران برای سبک وی شانسی قائل نبودند، با انگیزه بیشتر توانست به جایگاهی برسد که در حال حاضر اکثریت او را به عنوان تنظیم کنندهای میشناسند که کارهایش با استقبال عمومی روبرو میشود.
سیروان، مراحل ساخت دومین آلبوم خود با نام ساعت 9 را از سال 1384 آغاز کرد و بعد از چهار سال آن را در اردیبهشت ماه 1388 منتشر کرد. دراین آلبوم سیروان سبک جدیدی از موسیقی به نام هاوس (house) را به موسیقی پاپ ایران معرفی نمود. در اسفند ماه 1388 سیروان خسروی برای اولین بار کنسرت خود را برگزار کرد که با استقبال طرفدارانش مواجه شد.وی با نقش آفرینی در فیلم سوت پایان نیکی کریمی خود را نشان داد و با خواندن و تنظیم تیتراژ ابتدا انتهای سریال ساختمان پزشکانسروش صحت شانسی برای نشان دادن خود پیدا کرد و موفق هم شد.اکنون او درگیر کار های نهایی آلبوم جدیدش با نام جاده رویاها است و هوادارانش بی صبرانه منتظر آلبوم جدیدش هستند.